تا حالا شده بخواین از یه شلوغی فرار کنین؟
صدای دف زدن بابا،کف زدن همه.....چرا همه با هم آهنگ می خونن؟ اینجا چه خبره؟ چرا همه می خندن؟..
از خونه بیرون می زنم راه میفتم حاشیه خیابون.......
هی به خودم می گویم چیزی نیست هی در و دیوار گواهی می دهد که چیزی هست ..
مادری دست دخترش را گرفته از کنارم رد می شود انگار دخترک بر می گردد می گوید چیزی هست اتفاقی دارد میفتد..
چرا؟چرا همیشه دقیقا وقتی فکر می کنم همه چیز روبراهه تعبیرش این می شه که همه چیز اصلا روبراه نیست.
من چشمامو بستم ... تنهایی آهنگ گوش دادم
من چشمامو بستم ...تنهایی روی جدول سیاه و سفید خیابونا راه رفتم
من چشامو بستم........
راه می رم.......
راه می رم..........
من به هیچ جا نرسیدم.من به هیچ جا نمی رسم...
من فقط راه می رم.... راه می رم
گریه می کنم .... چشامو باز میکنم
به پشت سرم نگاه می کنم کسی نیست
چشامو می بندم من می خوام گذشتمو بندازم دور......
من می خوام آینده دورو نبینم...
من هیچی نمی خوام..
من چشامو می بندم.........
راه می رم......
راه می رم.......
می شینم لب آب ،پاهامو می زارم توی آب .....گوشامو می گیرم صداهای ضبط شده درونم خاموش نمی شود اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد در اراده من نیست........
هر لحظه سایه هایی عبور می کردند و این جملات را تکرار می کردند..
صدای آهنگ از هر طرف می آد چرا همه خوشحالن چرا همه شیرینی می دن این همه تکاپو واسه چیه............؟
امروز عیده ؟...پس چرا من خوشحال نیستم؟!!!
پ ن. دلم نبودن می خواد مردن شاید...